موضوع: "مهدویت"
ازامام صادق علیه السلام روایت شده است که روزی امام حسین علیه السلام در دامن حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود و حضرت با او بازی می کرد و او را میخنداند.
عایشه گفت: یارسول الله! چه بسیار این کودک را خوش داری!
حضرت فرمود: وای بر تو! چگونه او را دوست ندارم و از او خوشم نیاید در جایی که این فرزند میوه دل و نور دیده من است و البته امت من او را خواهند کشت، پس هر کس بعد از شهادتش او را زیارت کند حقتعالی برای او یک حج از حجهای مرا بنویسد.
عایشه تعجب کرد و گفت: یک حج ازحج های تو؟
حضرت فرمود: بلکه دو حج از حجهای من.
باز عایشه تعجب کردحضرت فرمود: بلکه چهار حج و پیوسته عایشه تعجب می کرد و حضرت بر آن می افزود تا آنجا که فرمود: نود حج از حجهای من که با هر حجی عمره برده باشد.
منتهی الامال، ج 1، ص 548
ماه رجب آمد، دل این پیر جوان کرد
در گوش من اسرار در اسرار بیان کرد
از شوق چنان مست شدم زینهمه مستی
صاحب کرم و ساقی و باده، نگران کرد
دستی ز نوازش، به سر من چو کشیدند
در اوج و عروجش دل من سیرچنان کرد
آنجا رجبیون همه آسوده و خوشحال
نازم به کسی که، به من آن صحنه عیان کرد
من لایق آن صحنه نبودم، که نشان داد
او از کرم اش، این دل شوریده نشان کرد
هرگاه بریدم من از این، عالم خاکی
از خاک به افلاک، روانم طیران کرد
خودسازی و خودسوزی من دید، حبیبم
آغاز رجب، وارد شهر رمضان کرد
شاعر عبدالمجید فرایی